مطالعات تجربی Kanner و همکاران ( ۱۹۸۱ )
هدف : Kanner و همکاران ( ۱۹۸۱ ) علاقهمند به تحقیق در مورد این موضوع بودند که آیا این موضوع دغدغههای روزمره است یا نه ، به جای رویدادهای مهم زندگی که پر استرس هستند . آنها یک مقیاس ۱۱۷ موردی را ایجاد کردند و یک مقیاس ۱۳۵ uplifts برای بررسی رابطه بین مشکلات و مشکلات سلامتی ارایه دادند .
روش : یک نمونه فرصت ۱۰۰ شرکت کنندگان آمریکایی ، از جمله ۵۲ زن و ۴۸ مرد ، همگی از طبقه متوسط ، تحصیلکرده و متوسط خواسته شد تا وقایع هر دو مقیاسی را که آنها ماه قبل تجربه کرده بودند دور هم جمع کنند و هر کدام با توجه به شدت ( برای مشکلات ) و فرکانس ( برای بربلندی ) .
هر شرکتکننده یکبار به مدت ۱۰ ماه متوالی تست شد و از دو معیار استرس همراه با دو آزمایش psychometric دیگر برای سلامتی روانی استفاده کرد .
۱۱۷ مشکلات روزانه
۱۳۵ تعالی روزانه
در مورد وزن
recreation
قیمتها رو به افزایش
روابط با دوستان
تعمیرات منزل
هوای خوب
از دست دادن چیزها
تبلیغات شغلی
ظاهر فیزیکی
غذا میخورد،
جرم
خوابیدن به اندازه کافی
نتایج : آنها دریافتند که مقیاس بزرگشده به داشتن یک پیشبینیکننده دقیقتر از مشکلات مربوط به استرس ، مانند اضطراب و افسردگی ، نسبت به the گرایش دارد . بربلندی دارای اثر مثبت بر میزان استرس زنان است ، اما نه انسان .
منطقه توسعه proximal و Scaffolding
مفهوم " منطقه توسعه proximal " ( ZPD ) توسط روانشناس زمان شوروی و لو vygotsky ( ۱۸۹۶ - ۱۹۳۴ ) توسعه یافت .
The به تفاوت بین آنچه گیرنده میتواند بدون کمک انجام دهد و آنچه او میتواند با راهنمایی و تشویق از یک شریک ماهر به دست آورد تفاوت دارد . در نتیجه واژه " مبدایی " به مهارتهایی اشاره دارد که یاد گیرنده " نزدیک " است .
منطقه توسعه مجاور ( ZPD ) به صورت زیر تعریف شدهاست :
" فاصله بین سطح توسعه واقعی به همان اندازه که توسط حل مساله مستقل و سطح توسعه بالقوه تعیین میشود و از طریق حل مساله تحت راهنمایی بزرگسالان یا با همکاری با همتایان دارای توانایی بیشتر تعیین میشود " ( vygotsky ، ۱۹۷۸ ، p . ۸۶ ) .
ناحیه Vygotsky's توسعه مجاور
vygotsky بر این باور است که زمانی که یک دانشآموز در the برای یک کار خاص است ، فراهم کردن کمک مناسب به دانش آموزان به اندازه کافی " ترقی " برای رسیدن به این وظیفه کمک خواهد کرد .
ZPD مثال
ماریا تازه به دانشگاه آمد و تصمیم گرفت که یک دوره تنیس مقدماتی را برگزار کند . کلاس او هر هفته صرف یادگیری و تمرین عکس متفاوتی میکند . وی کس پیش میآید ، و آنها یاد میگیرند که چگونه به درستی کار کنند و به یک backhand برخورد کنند .
در طول هفته آموزش the ، مربی متوجه میشود که ماریا بسیار ناامید است ، زیرا او به شوت forehand خود یا به سمت راست یا دور از خط نگاه میکند . او آمادهسازی و تاب خوردن را بررسی میکند . او متوجه میشود که رفتارش بیعیب و نقص است ، او زود آماده میشود ، او به طور مناسب هیکل خود را تغییر میدهد ، و درست در ارتفاع مناسب به توپ ضربه میزند .
با این حال ، او متوجه شد که هنوز راکت اش را به همان شکلی که به backhand میزند در دست دارد ، بنابراین به سوی او میرود و به او نشان میدهد که چطور دست او را تغییر دهد تا به یک forehand درست برخورد کند ، و تاکید کرد که او باید انگشت اشارهاش را به طور موازی با راکت حفظ کند . او برای او یک forehand خوب است ، و بعد به او کمک میکند تا بازویش را عوض کند . با کمی تمرین ، Maria's forehand تبدیل به سلاحی هولناک برای او میشود !
در این حالت ، ماریا در منطقه of مجاور برای ضربه زدن به یک عکس forehand قرار داشت . او همه چیز را به درستی انجام میداد ، اما فقط به یک مربی کمی نیاز داشت و از " افراد باسواد بیشتر " برای کمک به موفقیت در این کار نیاز داشت .
زمانی که این کمک داده شد ، او توانست به هدفش برسد . در صورتی که در لحظات مناسب از حمایت مناسب استفاده کنید ، دانش آموزان کلاس درس قادر خواهند بود به وظایفی که در غیر این صورت برای آنها بسیار دشوار است ، دست یابند .
منبع سایت روانشناسی ساده
:: بازدید از این مطلب : 46
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0