هارلو به این نتیجه رسید که محرومیت ( به عنوان مثال ، هرگز پیوند وابستگی را شکل نمیدهد ) برای همیشه مخرب ( به میمون ) است . میزان رفتار غیر عادی نشاندهنده طول انزوای آن است . کسانی که به مدت سه ماه در انزوا نگهداشته میشدند ، کمتر تحتتاثیر قرار میگرفتند ، اما کسانی که در انزوا به سر میبردند ، هرگز اثرات فقر و محرومیت را جبران نمیکردند .
۲ - میمون نوزاد به همراه مادر surrogate پرورش یافت - ۸ میمون بلافاصله پس از تولد از مادرشان جدا شدند و در قفسهایی با دسترسی به دو مادر جایگزین قرار دادند که یکی از آنها سیمی بود و یکی از آنها با cloth نرم تری پوشانده شده بود. چهار نفر از میمونها توانستند شیر مادر و چهار نفر را از روی میز تهیه کنند . این حیوانات ۱۶۵ روز مورد مطالعه قرار گرفتند .
هر دو گروه میمونها وقت بیشتری را با مادر پارچه گذراندند ( حتی اگر شیر هم نداشت ) . نوزاد وقتی گرسنه بود فقط به طرف مادر میرفت . پس از غذا ، برای بیشتر روز به مادر پارچهای باز خواهد گشت . اگر یک جسم ترسناک در قفس قرار داده میشد نوزاد با مادر رومیزی ( پایه امن آن ) پناه میبرد .
این جانشینی در کاهش ترس جوانان موثرتر بود . وقتی که مادر لباس حاضر شد نوزاد بیشتر به کاوش میپرداخت . این امر ، نظریه تکامل وابستگی را پشتیبانی میکند ، که در آن پاسخ حساس و امنیت مراقب مراقبت کننده است که مهم است ( برخلاف تهیه غذا ) .
تفاوتهای رفتاری که هارلو بین میمونها مشاهده کرد که با مادران جایگزین و مادران طبیعی رشد کرده بودند.
الف) آنها بسیار timid بودند .
ب) آنها نمیدانستند که چطور با سایر میمونها عمل کنند .
ج) آنها به راحتی مورد زور قرار میگرفتند و برای خودشان حاضر نمیشدند .
د) آنها در رابطه با جفت گیری دچار مشکل شدند .
ه) این زنان مادران ناکافی بودند .
این رفتارها تنها در میمونها مشاهده شدند که بیش از ۹۰ روز با مادران جایگزین باقی ماندند . برای آنهایی که کمتر از ۹۰ روز باقی مانده ، اثرات ممکن است در صورتی که در یک محیط طبیعی قرار گیرد که بتوانند وابستگیهای آنها را شکل دهند ، معکوس شوند .
هارلو به این نتیجه رسید که برای یک میمون که به طور معمول رشد میکند ، باید مقداری تعامل با یک شی داشته باشد که بتواند در طول ماههای اولیه زندگی ( دوره بحرانی ) آن را حفظ کند . Clinging یک واکنش طبیعی است - در زمان استرس میمون به سمت شیئی میرود که به طور معمول به آن میچسبد ، گویی که clinging فشار را کاهش میدهد .
او همچنین نتیجه گرفت که محرومیت زودرس مادران منجر به آسیب عاطفی میشود ، اما در صورتی که پیوند قبل از پایان دوره بحرانی انجام شود ، تاثیر آن میتواند در میمونها برگردانده شود . با این حال ، اگر محرومیت مادران پس از پایان دوره بحرانی به پایان برسد ، پس هیچ میزان exposure برای مادران و هم سن و سالان میتواند آسیب عاطفی را تغییر دهد .
اولین چیزی که هارلو دریافت کرد این بود که این محرومیت اجتماعی به جای محرومیت از مادران بود که این میمونها از آن رنج میبرند . وقتی او چند میمون دیگر را به تنهایی آورد ، اما با بیست دقیقه بازی در یک اتاق بازی با سه میمون دیگر ، او فهمید که آنها از نظر عاطفی و اجتماعی کاملا ً طبیعی بزرگ شدهاند .
اخلاق مطالعه Harlow's
کار هارلو مورد انتقاد قرار گرفت . آزمایشها او به طور غیر ضروری بیرحمانه ( غیر اخلاقی ) و ارزش محدود در تلاش برای درک اثرات محرومیت در نوزادان انسان دیده شدهاست .
مشخص بود که میمونها در این مطالعه از آسیب عاطفی رنج میبرند . این امر هنگامی آشکار بود که میمونها با یک میمون طبیعی ( که توسط یک مادر بزرگ شدهبود ) قرار داده شدند ، در گوشهای از ترس و افسردگی در گوشهای کزکرده بودند .
همچنین ، هارلو حالتی از اضطراب در میمونهای زن ایجاد کرد که زمانی که پدر و مادر شدند ، پیامدهایی داشتند . این میمونها به قدری عصبی شدند که صورت infant's را روی زمین شکستند و آن را به عقب و جلو برگرداندند .
تجربه Harlow's گاهی به عنوان ارایه یک بینش ارزشمند در توسعه وابستگی و رفتار اجتماعی توجیه میشود . در زمان تحقیق ، یک عقیده غالب وجود داشت که وابستگی به فیزیکی ( به عنوان مثال ، غذا ) به جای مراقبت احساسی مربوط میشد .
منبع سایت روانشناسی ساده
:: بازدید از این مطلب : 56
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0