ایدههای Bowlby ( ۱۹۴۴ ، ۱۹۵۶ ) تاثیر زیادی بر نحوه تفکر پژوهشگران درباره دلبستگی داشتند ، و بیشتر بحث نظریه او بر اعتقاد او به monotropy متمرکز بود .
اگرچه Bowlby ممکن است مخالفت نکند ، اما هنوز ادعا میکند که دلبستگی به مادر منحصر به فرد است و این اولین بار است که ظاهر میشود و از همه قویتر است . با این حال ، در هر دوی این موارد ، به نظر میرسد که شواهد در غیر این صورت بیان میشود .
Schaffer & امرسون ( ۱۹۶۴ ) اشاره کرد که وابستگیهای ویژهای در حدود ۸ ماه آغاز شدهاست و در مدت کمی پس از آن ، نوزادان به افراد دیگر دلبستگی پیدا کردهاند . تا ۱۸ ماه بسیار کمتر ( ۱۳ % ) تنها به یک نفر وابسته بودند ؛ برخی از آنها پنج یا بیشتر داشت .
Rutter ( ۱۹۷۲ ) اشاره میکند که چندین شاخص وابستگی ( مانند اعتراض یا پریشانی در زمانی که برگهای یک شخص متصل میشود ) برای طیف وسیعی از اشکال دلبستگی - پدر ، خواهر و برادر ، همسالان و حتی اشیا بیجان نشانداده شدهاست .
منتقدان مانند Rutter نیز Bowlby را به عدم تمایز بین محرومیت و محرومیت - فقدان کامل پیوند دلبستگی ، به جای فقدان آن ، متهم کردهاند . Rutter تاکید میکند که کیفیت پیوند پیوند مهمترین عامل به جای محرومیت در دوره بحرانی است .
Bowlby از عبارت محرومیت مادر برای اشاره به جدایی یا از دست دادن مادر و نیز عدم موفقیت در توسعه دلبستگی استفاده کرد . آیا اثرات محرومیت مادران به همان اندازه که Bowlby پیشنهاد میکند شدید هستند ؟
مایکل Rutter ( ۱۹۷۲ ) کتابی به نام مرگ مادر دوباره ارزیابی کرد . در این کتاب او پیشنهاد کرد که Bowlby ممکن است مفهوم محرومیت مادران را راکد کرده باشد .
Bowlby از عبارت محرومیت مادرانه " برای اشاره به جدایی از اندام چسبیده ، از دست دادن یک شخصیت وابسته و شکست برای ایجاد دلبستگی به هر فرد استفاده کرد . Rutter استدلال میکند که این ها تاثیرات متفاوتی دارند . به طور خاص ، Rutter بین محرومیت و محرومیت تمایز قایل شد .
مایکل Rutter ( ۱۹۸۱ ) استدلال میکند که اگر یک کودک نتواند پیوند احساسی ایجاد کند، این محرومیت است ، در حالی که محرومیت به از دست دادن یا آسیب به یک پیوند اشاره دارد .
از نظر تحقیق او در مورد محرومیت ، Rutter پیشنهاد کرد که به احتمال زیاد منجر به چسبیدن ، رفتار وابسته ، توجه به جستجو و دوستانه indiscriminate ، و سپس به بلوغ کودک ، ناتوانی در حفظ قوانین ، ایجاد روابط پایدار ، و یا احساس گناه میشود. او همچنین شواهدی از رفتار ضد اجتماعی ، اختلالات روانی ، و اختلالات زبان ، رشد عقلانی و رشد فیزیکی را کشف کرد .
Rutter استدلال میکند که این مشکلات صرفا ً به دلیل فقدان دلبستگی به یک شخصیت مادر نیستند ، بلکه به عواملی چون فقدان تحریک عقلانی و تجربیات اجتماعی که وابستگیهای اجتماعی را فراهم میکنند ، مربوط نمیشود . علاوه بر این، چنین مشکلاتی میتوانند بعدا ً در توسعه child's ، با نوع درست مراقبت ، برطرف شوند .
بسیاری از ۴۴ دزد در اتاق مطالعه Bowlby در دوران کودکی بیش از حد تحتتاثیر قرار گرفته بودند و احتمالا ً هیچ وقت دلبستگی پیدا نکرده بودند . این امر حاکی از آن بود که آنها از محرومیت رنج میبرند ، نه محرومیت ، که Rutter برای کودکان زیانآور است . این موضوع منجر به یک مطالعه بسیار مهم در مورد اثرات بلند مدت محرومیت ، توسط هاجز و Tizard ( ۱۹۸۹ ) شد .
Bowlby's مادر Deprivation مادر ، با این حال ، از تحقیقات Harlow's ( ۱۹۵۸ ) با میمونها پشتیبانی میکند . او نشان داد که میمونها در انزوا از مادرشان تغذیه میشوند و در سنین بالاتر از مشکلات عاطفی و اجتماعی رنج میبرند . The هرگز یک وابستگی ( محرومیت ) ایجاد نمیکنند و چنین رشد میکنند که پرخاشگر باشند و در تعامل با سایر میمونها مشکلات داشته باشند .
Konrad لورنز ( ۱۹۳۵ ) از فرضیه محرومیت مادرانه (Bowlby's Lorenz ) حمایت میکند چون فرآیند پیوند نشانهگذاری ، یک فرآیند فطری است .
Bowlby فرض میکند که جداسازی فیزیکی بر روی خودش میتواند منجر به محرومیت شود، اما Rutter ( ۱۹۷۲ ) استدلال میکند که این اختلال دلبستگی به جای جدایی فیزیکی است .
منبع سایت روانشناسی ساده
:: بازدید از این مطلب : 52
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0