نوشته شده توسط : فهیمه

آلبرت کوچک یک نوزاد ۹ ماهه بود که در واکنش به محرک‌های مختلف مورد آزمایش قرار گرفت . او یک موش سفید ، یک خرگوش ، میمون و ماسک‌های مختلف نشان داده شد . آلبرت توضیح داد که " بر روی کل stolid و unemotional ، هیچ ترسی از هیچ کدام از این محرک‌ها وجود ندارد . با این حال ، چیزی که او را غافلگیر کرده بود و باعث ترس او شده بود ، این بود که اگر چکش به میله فولادی پشت سرش اصابت کند . این صدای بلند و ناگهانی باعث می‌شد که آلبرت گریه کند .
هنگامی که آلبرت کوچک بیش از ۱۱ ماه سن داشت موش سفید حاضر شد و چند ثانیه بعد چکش به میله فولادی اصابت کرد . این کار هفت بار در هفت هفته بعد انجام شد و هر بار آلبر به گریه افتاد . در این موقع بود که آلبر را دید و فورا ً تمام علائم ترس را نشان داد . او فریاد می‌زد ( که آیا چکش به میله فولادی اصابت کرده یا نه ) و تلاش می‌کرد که از آنجا بگریزد .
علاوه بر این ، واتسون و Rayner دریافتند که آلبرت " phobias از اشیا را توسعه داده‌است که دارای ویژگی‌های مشترک با موش است؛ از جمله سگ خانواده ، یک کت خز ، مقداری پشم پنبه و یک ماسک کریسمس پدر ! این فرآیند تعمیم نامیده می‌شود .
واتسون و Rayner نشان داده بودند که سیستم کلاسیک می‌تواند برای ایجاد ترس به کار رود . ترس یک ترس غیر منطقی است ، به عنوان مثال ، یک ترس که خارج از خطر است . در عرض چند هفته بعد آلبرت متوجه شد و ده روز پس از تبدیل شدن his از موش به مراتب کم‌تر دیده شد . این امر در حال احتضار از واکنش مطلع ، خاموش‌سازی نام دارد . با این حال ، حتی بعد از یک ماه کامل هنوز مشخص بود و این ارتباط می‌تواند با تکرار رویه اصلی چند بار تمدید شود .
Conditioning کلاسیک در کلاس درس
مفاهیم of کلاسیک در کلاس کم‌تر از آنچه در شرطی‌سازی عامل، اهمیت دارد ، اما هنوز به معلمان نیاز است تا اطمینان حاصل کنند که دانش آموزان تجربیات عاطفی مثبتی با یادگیری دارند .
اگر دانش‌آموز تجربه‌های احساسی منفی با مدرسه داشته باشد ، این می‌تواند نتایج بدی داشته باشد ، مانند ایجاد ترس از مدرسه .
برای مثال ، اگر دانش‌آموز مدرسه را مورد تهدید قرار دهد ، ممکن است یاد بگیرند که مدرسه را با ترس مرتبط کنند . همچنین می‌تواند توضیح دهد که چرا برخی از دانش آموزان از موضوعات خاصی که در طول حرفه تحصیلی خود ادامه می‌دهند ، بهره می‌برند . این می‌تواند زمانی اتفاق بیفتد که یک دانش‌آموز در کلاس توسط یک معلم تنبیه شود یا مجازات شود .
ارزیابی انتقادی
conditioning کلاسیک بر اهمیت یادگیری از محیط تاکید می‌کند و از پرورش طبیعت حمایت می‌کند . با این حال ، توصیف رفتار صرفا ً از نظر طبیعت یا پرورش ، و تلاش برای انجام این کار ناچیز پیچیدگی رفتار انسان را محدود می‌کند . این احتمال وجود دارد که رفتار به دلیل تعامل بین طبیعت ( بیولوژی ) و تغذیه ( محیط ) باشد .
یک نیروی نظریه کلاسیک کلاسیک این است که علمی است . علت آن این است که it's مبتنی بر شواهد تجربی انجام‌شده توسط آزمایش‌ها کنترل‌شده . به عنوان مثال ، پاول اوف ( ۱۹۰۲ ) نشان داد که چگونه conditioning کلاسیک می‌تواند برای تبدیل بزاق سگ به صدای زنگ استفاده شود .
شرایط کلاسیک نیز یک توضیح تقلیل یافته رفتار است . این به این دلیل است که یک رفتار پیچیده به واحدهای کوچک‌تر واکنش محرک‌های واکنش تجزیه می‌شود .
حامیان یک رویکرد تقلیل گرا می‌گویند که علمی است . شکستن رفتارهای پیچیده به قطعات کوچک به این معنی است که آن‌ها می‌توانند از لحاظ علمی مورد آزمایش قرار گیرند . با این حال ، برخی استدلال می‌کنند که دیدگاه تقلیل گرا فاقد اعتبار است . بنابراین ، در حالی که reductionism مفید است ، می‌تواند منجر به توضیحات کامل شود .
انتقاد نهایی از نظریه کلاسیک کلاسیک این است که قطعی است . این به این معنی است که هیچ درجه‌ای از اراده آزاد در فرد مجاز نیست . بر این اساس ، یک فرد هیچ کنترلی بر واکنشی که از شرایط کلاسیک گرفته ، مانند a ، ندارد .

منبع سایت روانشناسی ساده



:: بازدید از این مطلب : 53
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : یک شنبه 16 دی 1397 | نظرات ()
نوشته شده توسط : فهیمه

سگ‌های Pavlov's
مانند بسیاری از پیشرفت‌های علمی بزرگ ، Pavlovian ( ملقب به conditioning کلاسیک ) به طور تصادفی کشف شد .
در طی دهه ۱۸۹۰ ، physiologist روسی ، ایوان پاول اوف ، در پاسخ به غذا در مورد بزاق سگ‌ها تحقیق می‌کرد . او یک لوله آزمایشی کوچک را در گونه هر سگ قرار داد تا بزاق ترشح کند زمانی که سگ‌ها تغذیه شدند ( با پودر تولید شده از گوشت ) .
پاول اوف پیش‌بینی کرد که سگ‌ها در واکنش به غذا که در مقابل آن‌ها قرار داده بزاق ترشح می‌کنند ، اما متوجه شد که سگ‌ها هر بار صدای پای دستیارش را می‌شنوند که غذا را برایشان می‌آورد ، بزاق ترشح می‌کنند .
سیستم کلاسیک اوف اوف
هنگامی که پاول اوف متوجه شد که هر چیز یا رویدادی که سگ‌ها با مواد غذایی مرتبط می‌دانند ( مانند دستیار آزمایشگاه ) واکنش مشابهی را ایجاد می‌کند ، او متوجه شد که او یک کشف علمی مهم کرده‌است . بر این اساس ، او بقیه حرفه خود را وقف مطالعه این نوع یادگیری کرد .
Conditioning Pavlovian
پاول اوف ( ۱۹۰۲ ) از این ایده شروع کرد که چیزهایی وجود دارند که یک سگ نیاز به یادگیری ندارد . به طور مثال ، سگ‌ها وقتی غذا می‌بینند یاد نمی‌گیرند که بزاق ترشح کنند . این واکنش به سگ " بسیار سیم‌کشی شده " است .
به عبارت دیگر ، غذا یک محرک غیر شرطی و ترشح بزاق یک واکنش غیر شرطی است . ( به عنوان مثال ، یک اتصال واکنش محرک که نیازی به یادگیری ندارد ) .
پاسخ غیر شرطی ( بزاق ) غیر شرطی ( بزاق )
در این آزمایش ، پاول اوف به عنوان انگیزه خنثی او از یک metronome استفاده کرد . the به خودی خود پاسخی از سگ‌ها دریافت نکرد .
"محرک بی‌طرف " ( metronome ) هیچ گونه واکنش Conditioned را نشان نمی‌دهد .
سپس ، پاول اوف روند آماده‌سازی را آغاز کرد ، که به موجب آن the clicking درست قبل از اینکه به سگ‌ها غذا بدهد معرفی شد . پس از چندین تکرار ( آزمایش ) این روش ، او the را در اختیار خودش قرار داد .
همانطور که ممکن است انتظار داشته باشید ، صدای کلیک روی خود روی خودش باعث افزایش ترشح بزاق می‌شود .
واکنش Conditioned محرک ( بزاق ) : بزاق ( بزاق )
بنابراین سگ ارتباط بین the و غذا را یاد گرفته بود و رفتار جدیدی آموخته بود . از آنجا که این پاسخ ( یا شرطی ) آموخته شد ، یک پاسخ شرطی‌شده ( و نیز به عنوان پاسخ Pavlovian شناخته می‌شود ) نامیده می‌شود . محرک خنثی تبدیل به یک محرک شرطی‌شده می‌شود .
پاول اوف متوجه شد که برای ایجاد ارتباطات ، دو محرک باید در زمان به هم نزدیک شوند ( مانند یک زنگ ) . او این قانون را قانون گذار زمانی دانست . اگر زمان بین محرک شرطی‌شده ( زنگ ) و محرک غیر شرطی خیلی بزرگ باشد ، یادگیری رخ نخواهد داد .
پاول اوف و مطالعات او در مورد شرایط کلاسیک از زمان کار اولیه او بین سال‌های ۱۸۹۰ - ۱۹۳۰ مشهور شده‌اند . کلاسیک کلاسیک " کلاسیک " است که در آن اولین مطالعه نظام‌مند قوانین پایه یادگیری / شرطی است .
خلاصه
به طور خلاصه ، conditioning کلاسیک ( بعدها توسط واتسون ( ۱۹۱۳ توسعه یافت ) شامل یادگیری استفاده از محرک‌های غیر شرطی است که پیش از این پاسخ خاصی را به ارمغان می‌آورد ( به عنوان مثال ، یک واکنش ) با یک محرک جدید ( شرطی‌شده ) ، به طوری که محرک جدید همان واکنش را به ارمغان می‌آورد .
نمودار conditioning کلاسیک
پاول اوف چند اصطلاح فنی غیر دوستانه برای توصیف این فرآیند ایجاد کرد . محرک غیر شرطی جسم یا رویدادی است که در اصل واکنش انعکاسی و طبیعی را تولید می‌کند .
پاسخ به این پاسخ the ( یا UCR ) نامیده می‌شود . محرک خنثی ( NS ) یک محرک جدید است که پاسخی تولید نمی‌کند .
هنگامی که محرک خنثی با محرک غیر شرطی در ارتباط باشد ، محرک شرطی‌شده ( CS ) می‌شود . پاسخ شرطی‌شده ( CR ) پاسخ به محرک شرطی‌شده ( CR ) است .

منبع سایت روانشناسی ساده



:: بازدید از این مطلب : 57
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : یک شنبه 16 دی 1397 | نظرات ()
نوشته شده توسط : فهیمه

مشکل دیگر در این تحقیق این است که شش خانواده از ۵۱ خانواده اصلی هشت‌ساله از شرکت در این تحقیقات بعدی خودداری کرده‌اند . این می‌تواند این باشد که خانواده‌هایی که مشکلات بیشتری را تجربه می‌کنند ، احتمالا ً رد می‌شوند ، و این ممکن است برای گروه مقایسه نیز صادق باشد ، زیرا خانواده‌هایی که با آن‌ها موافقت کردند ممکن است آن‌هایی باشند که روابط نسبتا ً خوبی با بچه‌های ۱۶ ساله شان داشته‌اند . بنابراین ، نتایج این تحقیق ممکن است به دلیل نمونه ، مغرضانه باشد .
کودکان مبتلا به نارساخوانی ، تنها از محرومیت عاطفی رنج نمی‌برند ، بلکه مراقبت فیزیکی ضعیف از قبیل رژیم غذایی بد و نیز عدم تحرک را تحمل می‌کنند . در نتیجه جدا کردن اثرات فقر و مراقبت فیزیکی دشوار است .
عدم موفقیت برای تشکیل یک پیوست
Bowlby از عبارت محرومیت مادر برای اشاره به جدایی یا از دست دادن مادر و نیز عدم موفقیت در توسعه دلبستگی استفاده کرد . آیا اثرات محرومیت مادران به همان اندازه که Bowlby پیشنهاد می‌کند شدید هستند ؟
مایکل Rutter ( ۱۹۷۲ ) کتابی به نام مرگ مادر دوباره ارزیابی کرد . در این کتاب او پیشنهاد کرد که Bowlby ممکن است مفهوم محرومیت مادران را راکد کرده باشد . Bowlby از عبارت محرومیت مادرانه " برای اشاره به جدایی از اندام چسبیده ، از دست دادن یک شخصیت وابسته و شکست برای ایجاد دلبستگی به هر فرد استفاده کرد . Rutter استدلال می‌کند که این ها تاثیرات متفاوتی دارند . به طور خاص ، Rutter بین محرومیت و محرومیت تمایز قایل می‌شوند .
مایکل Rutter ( ۱۹۸۱ ) استدلال می‌کند که اگر یک کودک نتواند وابستگی خود را گسترش دهد این محرومیت است ، در حالی که محرومیت به از دست دادن یا آسیب به یک پیوند اشاره دارد .
ممکن است Deprivation به عنوان از دست دادن چیزی تعریف شود که یک شخص قبلا ً داشت ، در حالی که محرومیت ممکن است به گونه‌ای تعریف شود که هرگز چیزی در وهله اول نداشته باشد. Privation زمانی رخ می‌دهد که یک شکست برای ایجاد پیوند به هر فرد وجود دارد ، شاید به این دلیل که کودک یک سری از carers مختلف دارد ( که مورد بسیاری از دزدان نوجوان بزهکار ) یا ناسازگاری خانوادگی است که مانع رشد دلبستگی به هر فرد می‌شود ( همانطور که Rutter پیشنهاد می‌کند ) . کودکان مبتلا به نارساخوانی ، هنگام جدا شدن از یک چهره آشنا ، پریشانی نشان نمی‌دهند ، که نشان‌دهنده عدم وابستگی است .
از نظر تحقیق او در مورد محرومیت ، Rutter پیشنهاد کرد که به احتمال زیاد منجر به چسبیدن ، رفتار وابسته ، توجه به جستجو و دوستانه indiscriminate ، و سپس به بلوغ کودک ، ناتوانی در حفظ قوانین ، ایجاد روابط پایدار ، و یا احساس گناه می‌شود. او همچنین شواهدی از رفتار ضد اجتماعی ، اختلالات روانی ، و اختلالات زبان ، رشد عقلانی و رشد فیزیکی را کشف کرد .
Rutter استدلال می‌کند که این مشکلات صرفا ً به دلیل فقدان دلبستگی به یک شخصیت مادر نیستند ، بلکه به عواملی چون فقدان تحریک عقلانی و تجربیات اجتماعی که وابستگی‌های اجتماعی را فراهم می‌کنند ، مربوط نمی‌شود . علاوه بر این، چنین مشکلاتی می‌توانند بعدا ً در توسعه child's ، با نوع درست مراقبت ، برطرف شوند .
بسیاری از ۴۴ دزد در اتاق مطالعه Bowlby در دوران کودکی بیش از حد تحت‌تاثیر قرار گرفته بودند و احتمالا ً هیچ وقت دلبستگی پیدا نکرده بودند . این امر حاکی از آن بود که آن‌ها از محرومیت رنج می‌برند ، نه محرومیت ، که Rutter برای کودکان زیان‌آور است . این موضوع به مطالعه بسیار مهمی در مورد تاثیرات بلند مدت محرومیت منتهی شد که توسط هاجز و Tizard ( ۱۹۸۹ ) انجام شد .
به طور معمول ، تحقیقات در زمینه محرومیت از روش مطالعه موردی به دلیل مسایل اخلاقی آشکار ناشی از جدا کردن یک کودک از مادرشان استفاده می‌کند .
مطالعه موردی جنی ( ۱۹۷۷ )
هنگامی که جنی بین ۱۴ تا ۲۰ ماه سن داشت و تازه شروع به یادگیری سخنرانی کرده بود ، یک پزشک به خانواده‌اش گفت که به نظر می‌رسد از لحاظ رشد عقب‌افتاده و احتمالا ً کمی عقب‌مانده است . پدر او این نظر را جدی‌تر از آنچه توسط پزشک بیان شده‌بود گرفت ، ظاهرا ً در این مورد که او به شدت عقب‌مانده است ، و در تلاش برای " حفاظت از او " او را در حبس شدید و رفتار بیمار قرار داد .

منبع سایت روانشناسی ساده



:: بازدید از این مطلب : 55
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : یک شنبه 16 دی 1397 | نظرات ()
نوشته شده توسط : فهیمه

روح مسیحیت ۱۲ سال بعد را در اتاق‌خواب خود به سر برد . در طول روز ، او به یک صندلی راحتی potty در پوشک بچه بسته شده‌بود ؛ در شب ، او در یک کیسه‌خواب بسته بود و در یک گهواره محصور با پوششی از غربالگری فلزی قرار داشت . نشانه‌ها حاکی از آن است که اگر او بمیرد ، پدرش او را کتک می‌زند و مانند سگی به او پرخاش می‌کند تا او را ساکت نگه دارد . او همچنین به ندرت اجازه می‌داد که همسرش و پسرش از خانه خارج شوند یا حتی صحبت کنند، و او صریحا ً آن‌ها را از صحبت با روح مسیحیت منع کرد .
روح مسیحیت در سن ۱۳ سالگی ، هنگامی که مادرش همسرش را ترک کرد و روح مسیحیت را به او سپرد ، کشف شد . نمی‌توانست راست بایستد و دایره لغات حدود ۲۰ کلمه داشته باشد . او در یک دوره بلوغ اجتماعی یک ساله به اندازه یک سال معمولی بازی کرد . او فقط می‌توانست نام خود را درک کند . معاشرت نکرده بود ، نمی‌دانست چگونه بجود ، به طور مداوم salivated کند، و دستشویی پیدا نکند . در عرض چند ماه درمان ، او به پاسخ‌های یک کلمه رسیده و یاد گرفته بود که لباس بپوشد . اما روح مسیحیت طوری پیشرفت نمی‌کرد که کودکان عادی ، مانند او هرگز سوال نمی‌کردند ، دستور زبان را درک نمی‌کردند ، و هیچ گونه پیشرفتی در دایره لغات نداشتند .
روح مسیحیت بعد از درمان قابل‌توجه از سوی پزشکان ، به vocalize یاد داد و خود را از طریق زبان ایما و اشاره بیان کرد . رفتار او به طرز چشمگیری تغییر کرد و او با بزرگسالانی سروکار پیدا کرد که با او آشنا بودند . کتاب روح مسیحیت " راه رفتن " عجیبی داشت ، که در آن او دست‌هایش را جلوی آن‌ها گرفته بود . با این حال ، او هرگز به هیچ نوع رشد شناختی یا عاطفی معمولی دست نیافته است. روح مسیحیت اکنون در مکانی نامعلوم در کالیفرنیای جنوبی زندگی می‌کند ؛ حداقل ششمین فرد بزرگ‌سال است که در خانه پرورش می‌یابد . مادرش در سال ۲۰۰۳ درگذشت .
در سال ۱۹۷۵ ، روح مسیحیت به سرپرستی مادرش که مایل به مراقبت از دخترش بود ، بازگردانده شد . پس از چند ماه ، مادر دریافت که مراقبت از روح مسیحیت بسیار دشوار است ، و روح مسیحیت به جانشینی شش خانه دیگر انتقال یافت . در بعضی از خانه‌ها از نظر جسمی مورد آزار و اذیت و آزار قرار گرفت و توسعه او به شدت پسرفت کرد .
مطالعه موردی دوقلوها چک - Koluchova ( ۱۹۷۶ )
آندره و Vanya دو پسر دوقلو هستند که در سال ۱۹۶۰ به دنیا آمدند . دوقلوها مدت کوتاهی پس از زایمان مادرشان را از دست دادند و به مدت یک سال توسط یک موسسه اجتماعی مورد توجه قرار گرفتند و سپس توسط یک عمه مادر برای شش ماه آینده پرورش داده شدند . توسعه آن‌ها طبیعی بود .
پدرشان ازدواج کرد ، اما ثابت کرد که همسر جدیدش نسبت به دوقلوها خیلی ظالمانه رفتار می‌کند و آن‌ها را برای پنج سال و نیم آینده به زیرزمین تبعید می‌کند و گاه به گاه آن‌ها را کتک می‌زند. پدر ( که احتمالا ً توانایی فکری محدودی داشت ) بیشتر اوقات غیبت از خانه بود ، زیرا شغلش ، و شرایط اقتصادی خانواده بسیار پایین‌تر از متوسط طبقات کم‌درآمد بود .
در سن هفت‌سالگی ، دوقلوها به قد قد قد کوتاه ، فاقد سخنرانی و رنج از rickets بودند و معنای تصاویر را درک نمی‌کردند . پزشکانی که با اطمینان آن‌ها را معاینه می‌کردند نقص جسمی و جسمی دائم را پیش‌بینی می‌کردند .
آن‌ها که از پدر و مادرشان جدا شدند، ابتدا تحت برنامه اصلاح فیزیکی قرار گرفتند و با ناتوانی‌های یادگیری شدید ، وارد مدرسه شدند . بعد از مدتی ، این پسران به طور قانونی توسط زنان متعهد به کار گرفته شدند . scholastically ، از وضعیت ناتوانی عمیق ، با هم سن و سالان خود مواجه شدند و زندگی عادی و عقلانی را به دست آوردند .
پس از تحصیل پایه به مدرسه فنی رفت و به عنوان مکانیک ماشین‌تحریر آموزش دید ، اما بعدها به آموزش بیشتر و تخصص در الکترونیک دست یافت . هر دو به خدمت سربازی درآمده بودند و بعدها ازدواج کردند و صاحب فرزند شدند . گفته می‌شود که آن‌ها به طور کامل ثابت ، فاقد ناهنجاری و لذت بردن از روابط گرم هستند . یکی از آن‌ها تکنسین کامپیوتر و دیگری مربی آموزش فنی است .

منبع سایت روانشناسی ساده



:: بازدید از این مطلب : 50
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : یک شنبه 16 دی 1397 | نظرات ()
نوشته شده توسط : فهیمه

می ‌توان استدلال کرد که مزایای تحقیق مهم‌تر از هزینه‌های ( رنج حیوانات ) است . برای مثال , این تحقیق بر روی کار نظری جان مک گری , مهم‌ترین روانشناس نظریه دلبستگی , تاثیر گذاشته‌است . همچنین می‌تواند در متقاعد کردن مردم درباره اهمیت مراقبت عاطفی در بیمارستان‌ها , خانه‌های کودکان و مراقبت روز , حیاتی باشد .
بله .
اهداف
برای بررسی تاثیر تربیت سازمانی بر پیوندهای بعدی .
بررسی اثرات محرومیت بر رشد اجتماعی و هیجانی بعدی .
بررسی اثرات محرومیت می‌تواند معکوس شود .
دستور العمل:
جیل هاجز و باربارا پلت فرم کودکی را که فقط چند ماه در پرورشگاه‌ها بودند دنبال کردند .
این یک مطالعه طولی است . این پژوهش یک آزمایش می‌دانی بود . متغیر مستقل ( چه بلایی بر سر بچه‌ها آمد ) به طور طبیعی رخ داد .
مراقبت ارایه‌شده از کیفیت خوب بود , اما مراقبان از ایجاد پیوست‌ها با کودکان منع شده‌بودند .
با گذشت سال‌ها , تعداد زیادی کودک به فرزندی پذیرفته شدند .
آن‌ها همچنین با یک گروه کنترل مقایسه شدند که تمام عمرشان را در خانواده‌های خودشان سپری کرده بودند . گروه کنترل با کودکان گروه آزمایش ارتباط نزدیکی داشت . برای مثال , از نظر تعداد خواهر , محل خانه ( لندن ) , اشغال والدین , موقعیت در خانواده , سن , جنسیت
کودکان در 4 , 8 و ۱۶ ساله مورد ارزیابی قرار گرفتند . تجزیه و تحلیل داده‌ها با استفاده از نرم‌افزار spss انجام شد .
یافته‌ها
در سن چهار سالگی هیچ یک از کودکان نهادینه‌شده , پیوست‌ها را تشکیل نداده بودند, اما تا هشت سال از آن‌هایی که به فرزندی پذیرفته شده‌بودند , وابستگی‌های خوبی به وجود آورده بودند . همچنین رشد اجتماعی و عقلانی آن‌ها بهتر از فرزندان خود بود .
آن‌هایی که به خانواده‌های طبیعی خود بازگشتند , مشکلات رفتاری بیشتری را نشان دادند و پیوست‌ها ضعیف‌تر شدند . با این وجود تمام آن کودکانی که سال‌های اولیه خود را در موسسات سپری کرده بودند, بیشتر به جستجوی بزرگ‌ترها بودند و مشکلاتی را در روابط اجتماعی خود به ویژه با همسالان خود نشان می‌دادند .
برخی از این کودکان مجددا ً در چهار سالگی با عنوان والدین و بهیاران مورد مصاحبه قرار گرفتند . آن‌ها با گروه کنترل جدیدی در مقایسه با گروه کنترل اصلی مقایسه شدند .
هاجز و فیلیپ دریافتند که کودکان فرزند خوانده هنوز پیوندهای خوبی دارند که با کودکان زیر نظر مساعد دارد . فرزندان بازگشتی کم‌تر به عنوان وابستگی‌های خوب گزارش شدند , اما کودکانی که در بخش مراقبت سازمانی تربیت شده‌بودند , بیش‌ترین ناپایداری را تجربه کرده و مشکلاتی را در پیوندهای بعدی خود نشان دادند .
نتیجه‌گیری
ما می‌توانیم از این مدرک به این نتیجه برسیم که تاکید بر اهمیت سال‌های اولیه درست بوده‌است , اما اثرات تاخیر در شکل‌گیری پیوست‌ها لزوما ً به بزرگسالی ادامه پیدا نمی‌کند و منجر به اختلال اختلال در جامعه می‌شود . در واقع , روابط عاشقانه و مراقبت با کیفیت بالا برای اثرات محرومیت معکوس ضروری هستند .
ارزیابی :
با این حال , هاجز و الیس از مصاحبه‌ها و پرسشنامه استفاده کردند که هر دوی آن‌ها می‌توانند پاسخ‌هایی را تولید کنند که تحت‌تاثیر مطلوبیت اجتماعی قرار دارند . پاسخ‌های افراد مصاحبه ممکن است نادرست بوده و بر نتایج تاثیر بگذارد .

منبع سایت روانشناسی ساده



:: بازدید از این مطلب : 59
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : یک شنبه 16 دی 1397 | نظرات ()
نوشته شده توسط : فهیمه

هارلو به این نتیجه رسید که محرومیت ( به عنوان مثال ، هرگز پیوند وابستگی را شکل نمی‌دهد ) برای همیشه مخرب ( به میمون ) است . میزان رفتار غیر عادی نشان‌دهنده طول انزوای آن است . کسانی که به مدت سه ماه در انزوا نگهداشته می‌شدند ، کم‌تر تحت‌تاثیر قرار می‌گرفتند ، اما کسانی که در انزوا به سر می‌بردند ، هرگز اثرات فقر و محرومیت را جبران نمی‌کردند .
۲ - میمون نوزاد به همراه مادر surrogate پرورش یافت - ۸ میمون بلافاصله پس از تولد از مادرشان جدا شدند و در قفس‌هایی با دسترسی به دو مادر جایگزین قرار دادند که یکی از آن‌ها سیمی بود و یکی از آن‌ها با cloth نرم ‌تری پوشانده شده بود. چهار نفر از میمون‌ها توانستند شیر مادر و چهار نفر را از روی میز تهیه کنند . این حیوانات ۱۶۵ روز مورد مطالعه قرار گرفتند .
هر دو گروه میمون‌ها وقت بیشتری را با مادر پارچه گذراندند ( حتی اگر شیر هم نداشت ) . نوزاد وقتی گرسنه بود فقط به طرف مادر می‌رفت . پس از غذا ، برای بیشتر روز به مادر پارچه‌ای باز خواهد گشت . اگر یک جسم ترسناک در قفس قرار داده می‌شد نوزاد با مادر رومیزی ( پایه امن آن ) پناه می‌برد .
این جانشینی در کاهش ترس جوانان موثرتر بود . وقتی که مادر لباس حاضر شد نوزاد بیشتر به کاوش می‌پرداخت . این امر ، نظریه تکامل وابستگی را پشتیبانی می‌کند ، که در آن پاسخ حساس و امنیت مراقب مراقبت کننده است که مهم است ( برخلاف تهیه غذا ) .
تفاوت‌های رفتاری که هارلو بین میمون‌ها مشاهده کرد که با مادران جایگزین و مادران طبیعی رشد کرده بودند.
الف) آن‌ها بسیار timid بودند .
ب) آن‌ها نمی‌دانستند که چطور با سایر میمون‌ها عمل کنند .
ج) آن‌ها به راحتی مورد زور قرار می‌گرفتند و برای خودشان حاضر نمی‌شدند .
د) آن‌ها در رابطه با جفت گیری دچار مشکل شدند .
ه) این زنان مادران ناکافی بودند .
این رفتارها تنها در میمون‌ها مشاهده شدند که بیش از ۹۰ روز با مادران جایگزین باقی ماندند . برای آن‌هایی که کم‌تر از ۹۰ روز باقی مانده ، اثرات ممکن است در صورتی که در یک محیط طبیعی قرار گیرد که بتوانند وابستگی‌های آن‌ها را شکل دهند ، معکوس شوند .
هارلو به این نتیجه رسید که برای یک میمون که به طور معمول رشد می‌کند ، باید مقداری تعامل با یک شی داشته باشد که بتواند در طول ماه‌های اولیه زندگی ( دوره بحرانی ) آن را حفظ کند . Clinging یک واکنش طبیعی است - در زمان استرس میمون به سمت شیئی می‌رود که به طور معمول به آن می‌چسبد ، گویی که clinging فشار را کاهش می‌دهد .
او همچنین نتیجه گرفت که محرومیت زودرس مادران منجر به آسیب عاطفی می‌شود ، اما در صورتی که پیوند قبل از پایان دوره بحرانی انجام شود ، تاثیر آن می‌تواند در میمون‌ها برگردانده شود . با این حال ، اگر محرومیت مادران پس از پایان دوره بحرانی به پایان برسد ، پس هیچ میزان exposure برای مادران و هم سن و سالان می‌تواند آسیب عاطفی را تغییر دهد .
اولین چیزی که هارلو دریافت کرد این بود که این محرومیت اجتماعی به جای محرومیت از مادران بود که این میمون‌ها از آن رنج می‌برند . وقتی او چند میمون دیگر را به تنهایی آورد ، اما با بیست دقیقه بازی در یک اتاق بازی با سه میمون دیگر ، او فهمید که آن‌ها از نظر عاطفی و اجتماعی کاملا ً طبیعی بزرگ شده‌اند .
اخلاق مطالعه Harlow's
کار هارلو مورد انتقاد قرار گرفت . آزمایش‌ها او به طور غیر ضروری بی‌رحمانه ( غیر اخلاقی ) و ارزش محدود در تلاش برای درک اثرات محرومیت در نوزادان انسان دیده شده‌است .
مشخص بود که میمون‌ها در این مطالعه از آسیب عاطفی رنج می‌برند . این امر هنگامی آشکار بود که میمون‌ها با یک میمون طبیعی ( که توسط یک مادر بزرگ شده‌بود ) قرار داده شدند ، در گوشه‌ای از ترس و افسردگی در گوشه‌ای کزکرده بودند .
همچنین ، هارلو حالتی از اضطراب در میمون‌های زن ایجاد کرد که زمانی که پدر و مادر شدند ، پیامدهایی داشتند . این میمون‌ها به قدری عصبی شدند که صورت infant's را روی زمین شکستند و آن را به عقب و جلو برگرداندند .
تجربه Harlow's گاهی به عنوان ارایه یک بینش ارزشمند در توسعه وابستگی و رفتار اجتماعی توجیه می‌شود . در زمان تحقیق ، یک عقیده غالب وجود داشت که وابستگی به فیزیکی ( به عنوان مثال ، غذا ) به جای مراقبت احساسی مربوط می‌شد .

منبع سایت روانشناسی ساده



:: بازدید از این مطلب : 58
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : یک شنبه 16 دی 1397 | نظرات ()
نوشته شده توسط : فهیمه

بسیاری از کودکان تا ده ماه دیگر attachments از جمله attachments به مادران ، پدران ، پدر بزرگ‌ها، مادر بزرگ‌ها ، خواهر و برادر و همسایگان خود داشتند . مادر برای حدود نیمی از کودکان در سن ۱۸ ماهگی و پدر بیشتر از بقیه بود .
مهم‌ترین حقیقت در شکل دادن پیوست‌ها این نیست که چه کسی تغذیه می‌کند و کودک را تغییر می‌دهد اما چه کسی بازی می‌کند و با او ارتباط برقرار می‌کند . از این رو ، پاسخگویی به نظر می‌رسید که کلید دلبستگی است .
نظریه‌های پیوست
روانشناسان دو نظریه اصلی را پیشنهاد کرده‌اند که معتقدند در شکل‌گیری پیوندها مهم هستند .
نظریه یادگیری / behaviorist وابستگی ( به عنوان مثال ، Dollard & میلر ، ۱۹۵۰ ) نشان می‌دهد که دلبستگی مجموعه‌ای از رفتارهای اکتسابی است . اساس یادگیری of ، تهیه غذا است . یک نوزاد در ابتدا وابستگی به هر کسی که آن را تغذیه می‌کند را تشکیل می‌دهد .
آن‌ها یاد می‌گیرند که فیدر ( معمولا مادر ) را با راحتی تغذیه و از طریق فرآیند آماده‌سازی کلاسیک مرتبط می‌دانند ، برای یافتن تماس با مادر آرامش‌بخش هستند .
آن‌ها همچنین متوجه می‌شوند که رفتارهای خاص ( به عنوان مثال ، گریه کردن، لبخند زدن) پاسخ‌های مطلوب را از دیگران به همراه می‌آورد ( به عنوان مثال ، توجه ، راحتی ) ، و از طریق فرآیند of ، یاد می‌گیرند که این رفتارها را برای رسیدن به چیزهایی که می‌خواهند تکرار کنند .
پیوست کردن به سیستم کلاسیک
نظریه تکاملی پیوند ( به عنوان مثال ، Bowlby ، هارلو ، لورنز ) پیشنهاد می‌کند که بچه‌ها از نظر بیولوژیکی از پیش برنامه‌ریزی شده‌اند تا پیوست‌ها را با دیگران شکل دهند ، چرا که این به آن‌ها کمک می‌کند زنده بمانند . نوزاد رفتارهای ذاتی " اجتماعی اجتماعی " مانند گریه و لبخند را تولید می‌کند که واکنش‌های مراقبتی ذاتی را از بزرگسالان تحریک می‌کند . تعیین‌کننده دلبستگی ، غذا نیست ، بلکه توجه و حساسیت است .
Bowlby پیشنهاد کرد که یک کودک در ابتدا تنها یک پیوند اولیه ( monotropy ) را تشکیل می‌دهد و شکل دلبستگی به عنوان پایه ایمن برای کاوش در جهان عمل می‌کند . رابطه دلبستگی به عنوان نمونه اولیه برای تمام روابط اجتماعی آینده عمل می‌کند ، به طوری که می‌تواند عواقب جدی داشته باشد .
این نظریه همچنین نشان می‌دهد که یک دوره بحرانی برای توسعه یک وابستگی ( حدود ۰ - ۵ سال ) وجود دارد . اگر یک پیوند در طول این دوره توسعه پیدا نکرده باشد ، کودک از پیامدهای توسعه برگشت‌ناپذیر مانند کاهش اطلاعات و افزایش پرخاشگری رنج خواهد برد .
مطالعات Monkey "هری هارلو "
Harlow's میمون
هارلو ( ۱۹۵۸ ) می‌خواست the را که توسط آن میمون rhesus به مادران خود پیوند می‌دهد ، مورد مطالعه قرار دهد .
این کودکان به شدت به مادران خود برای تغذیه ، حفاظت ، راحتی و اجتماعی کردن خود وابسته بودند . با این حال ، دقیقا ً، اساس این پیوند چه بود ؟
نظریه رفتاری وابستگی نشان می‌دهد که یک نوزاد رابطه‌ای با a که غذا را تامین می‌کند ، تشکیل می‌دهد . در مقابل ، توضیح هارلو این بود که پیوند به عنوان نتیجه‌ای از ارایه " راحتی محسوس " توسط مادر گسترش می‌یابد و می‌گوید که نوزادان نیاز ذاتی ( بیولوژیکی ) دارند و به چیزی برای آسایش عاطفی چسبیده‌اند .
" هری هارلو چند مطالعه در مورد وابستگی به میمون‌ها در طول the و ۱۹۶۰'s انجام داد . آزمایش‌ها او چندین شکل گرفت :
۱. میمون نوزاد در تنهایی پرورش یافت - او نوزادان را گرفت و آن‌ها را از تولد جدا کرد . هیچ تماسی با هم یا هر کس دیگری نداشتند . او به مدت سه ماه ، به مدت شش ماه ، برخی برای نه سال و برخی برای اولین سال زندگی خود را حفظ کرد . سپس آن‌ها را با سایر میمون‌ها برگرداند تا ببینند که عدم وابستگی به رفتار آن‌ها چه تاثیری دارد .
نتایج : میمون‌ها در رفتار عجیب و غریبی چون محکم کردن بدن خود و تکان دادن compulsively درگیر هستند . سپس آن‌ها دوباره در جمع میمون‌های دیگر قرار گرفتند . برای شروع با کودکان ، از میمون دیگر می‌ترسیدند ، و بعد نسبت به آن‌ها خیلی پرخاشگر شدند . آن‌ها همچنین قادر به برقراری ارتباط یا معاشرت با سایر میمون‌ها نبودند . میمون دیگر آن‌ها را مورد تهدید قرار داد . آن‌ها خود را به ضرب و جرح خود رها می‌کردند و موهای خود را می‌کندند و scratching و دست‌ها و پاهایشان را گاز می‌گرفتند .

منبع سایت روانشناسی ساده



:: بازدید از این مطلب : 54
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : یک شنبه 16 دی 1397 | نظرات ()
نوشته شده توسط : فهیمه

این تجربه منجر به بررسی اهمیت رابطه کودک با مادرشان از نظر توسعه اجتماعی , عاطفی و شناختی شد . به طور خاص , این روش اعتقاد او نسبت به ارتباط میان جدایی زودهنگام نوزادان با مادر و ناسازگاری بعد را شکل داد و منجر به ایجاد نظریه دلبستگی شد .
جان مک گری , که در کنار جیمز رابرتسون کار می‌کرد , مشاهده کرد که کودکان زمانی که از مادرانشان جدا شدند دچار اضطراب شدیدی شدند . حتی زمانی که این کودکان توسط دیگر مراقبان تغذیه می‌شدند , این امر اضطراب کودک را کاهش نداد .
این یافته‌ها در تضاد با نظریه غالب رفتاری دلبستگی است که نشان می‌دهد پیوند فرزند با مادر را دست‌کم می‌گیرد . نظریه رفتاری پیوست بیان کرد که کودک به مادر متصل می‌شود , زیرا او نوزاد را تغذیه می‌کند .
دلبستگی ایمن به عنوان یک پیوند روانی پایدار بین انسان‌ها تعریف می‌شود . "
, p . ( )
می ‌توان گفت که دلبستگی می‌تواند در یک بافتار تکاملی درک شود تا مراقب ایمنی و امنیت کودک باشد . دلبستگی باعث افزایش شانس بقای کودک می‌شود .
این موضوع در کار لورنز نشان‌داده شده‌است . با توجه به اینکه نوزادان نارس نیاز جهانی دارند تا زمانی که تحت استرس یا تهدید قرار دارند , به نزدیکی آن‌ها نزدیک شوند .
اکثر محققان معتقدند که پیوند از طریق مجموعه‌ای از مراحل رشد می‌کند .
مراحل پیوست
در ماه اول زندگی ( این مطالعه به عنوان مطالعه طولی شناخته می‌شود ) . کودکان در خانه خودشان مورد مطالعه قرار گرفتند و یک الگوی منظم در توسعه پیوست مشخص شد .
نوزادان تقریبا ً یک سال به صورت ماهانه ویزیت می‌شدند , تعاملات آن‌ها با مراقبان آن‌ها مشاهده شد و مراقبان مصاحبه شدند . یک دفتر خاطرات توسط مادر نگهداری می‌شد تا مدارک توسعه پیوست را بررسی کند . سه معیار ثبت شد :
نگرانی خارجی نسبت به ورود یک غریبه .
سطح اضطراب - پریشانی هنگام جدایی از یک بیمار , درجه راحتی مورد نیاز برای بازگشت .
ارجاع اجتماعی : درجه‌ای که کودک به آن نگاه می‌کند تا ببیند آن‌ها چگونه باید به چیزی جدید ( امن ) واکنش نشان دهند .
آن‌ها کشف کردند که پیوست‌ها در دنباله زیر گسترش می‌یابند :
غیر اجتماعی
کودکان بسیار جوان در بسیاری از انواع محرک‌ها , اجتماعی و غیر اجتماعی , یک واکنش مطلوب مانند لبخند تولید می‌کنند .
وابستگی‌های بدون تمایز
نوزادان بدون تمایز از شرکت انسانی لذت می‌برند و بیشتر کودکان به یک اندازه به هر گونه مراقبتی واکنش نشان می‌دهند . وقتی فرد متوقف می‌شود , آن‌ها ناراحت می‌شوند .
نوزادان نارس با لبخند بیشتر به چهره‌های آشنا لبخند می‌زنند و می‌توانند به راحتی توسط یک مراقب منظم راحت باشند .
وابستگی خاص
اولویت ویژه برای یک شکل دلبستگی . کودک به افراد خاصی برای امنیت , راحتی و محافظت نگاه می‌کند . این نشان می‌دهد که ترس از غریبه‌ها ( ترس غریبه ) و نارضایتی در زمانی که از یک فرد خاص جدا شده‌است ( اضطراب جدایی ) .
برخی از کودکان اضطراب و ترس از جدایی را بیشتر و بیشتر از دیگران نشان می‌دهند , با این حال , آن‌ها به عنوان مدرک دیده می‌شوند که کودک یک پیوست ایجاد کرده‌است . معمولا ً یک سال سن دارد .
چهار ماه و بعد
نوزاد به طور فزاینده‌ای مستقل و مستقل می‌شود . اکثر نوزادان تا ۱۸ ماه پیوست‌ها را تشکیل داده‌اند .
نتایج مطالعه نشان داد که پیوست‌ها به احتمال زیاد با کسانی شکل می‌گیرند که با دقت به علایم کودک پاسخ می‌دهند نه فردی که زمان بیشتری را با آن‌ها سپری می‌کنند . شافر و امرسون این حساسیت حساس را نشان دادند .
نوزادان با علاقه شدید مادرانشان به سرعت به خواسته‌هایشان پاسخ دادند و با کودک خود تعامل داشتند . کودکانی که به ضعف وابسته بودند , مادرانشان را مبتلا کرده بودند .

منبع سایت روانشناسی ساده



:: بازدید از این مطلب : 50
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : یک شنبه 16 دی 1397 | نظرات ()
نوشته شده توسط : فهیمه

هیچ یک از این دو نمی‌تواند توهمات طبیعی را توضیح دهد . برای مثال اگر به مدت کمی به یک آبشار خیره شوید و سپس نگاه خود را به یک شی ثابت منتقل کنید ، به نظر می‌رسد که شی در جهت مخالف حرکت می‌کند .
پایین - بالا یا پایین پردازش ؟
نه نظریه‌های مستقیم و نه constructivist ادراک به نظر می‌رسد که قادر به توضیح همه درک تمام اوقات هستند . نظریه Gibson's بر پایه perceivers عمل می‌کند که تحت شرایط مشاهده ایده‌آل عمل می‌کند ، که در آن اطلاعات محرک فراوان است و برای مدت‌زمان مناسب در دسترس است . نظریه‌های Constructivist مانند Gregory's معمولا ً در مشاهده کم‌تر از شرایط ایده‌آل دست داشته‌اند .
تحقیقات توسط Tulving و همکاران هر دو وضوح ورودی محرک و تاثیر بافت برداشت را در یک وظیفه شناسایی کلمه دستکاری کردند . به عنوان وضوح محرک ( از طریق مدت‌زمان نوردهی ) و میزان بافت افزایش‌یافته ، به همین ترتیب احتمال شناسایی صحیح نیز افزایش یافت .
با این حال ، با افزایش مدت نوردهی ، تاثیر بافت کاهش یافت ، و نشان داد که اگر اطلاعات محرک بالا باشد ، پس نیاز به استفاده از منابع دیگر اطلاعات کاهش می‌یابد . یک نظریه که توضیح می‌دهد که چگونه فرآیندهای بالا و پایین در تعامل با یکدیگر برای تولید بهترین تفسیر محرک توسط neisser ( ۱۹۷۶ ) - شناخته‌شده به عنوان " چرخه ادراکی " پیشنهاد شده‌است .
Dissonance شناختی
ناهماهنگی شناختی به وضعیتی اشاره دارد که شامل نگرش‌های متناقض ، عقاید و یا رفتارها می‌باشد. این باعث ایجاد احساس ناراحتی ذهنی می‌شود که منجر به تغییر در یکی از نگرش‌ها ، باورها و رفتارها می‌شود تا ناراحتی و ایجاد تعادل را کاهش دهد .
به عنوان مثال ، زمانی که مردم سیگار می‌کشند ( رفتار ) و می‌دانند که سیگار باعث سرطان می‌شود ( شناخت ) ، آن‌ها در حالت ناهماهنگی شناختی قرار دارند .
ناهماهنگی شناختی ابتدا توسط لئون Festinger مورد بررسی قرار گرفت که ناشی از مطالعه مشاهده شرکت‌کننده از مکتب cult بود که بر این باور بود که زمین به وسیله سیل نابود خواهد شد و چه اتفاقی برای اعضای آن افتاد - به ویژه آن‌هایی که خانه و شغل خود را رها کرده بودند تا برای فرقه مذهبی کار کنند - زمانی که سیل اتفاق نیفتاد .
در حالی که اعضای حاشیه‌ای بیشتر متمایل به تشخیص این موضوع بودند که آن‌ها خود را احمق ساخته‌اند و " آن را تجربه می‌کنند " ، اعضای متعهد به احتمال بیشتری شواهد را تفسیر می‌کنند تا نشان دهند که حق با آن‌ها بوده‌است ( زمین به دلیل وفاداری اعضای فرقه تخریب نشده است ) .
چگونه تغییر نگرشی رخ می‌دهد ؟
Festinger's ( ۱۹۵۷ ) تیوری ناهماهنگی شناختی نشان می‌دهد که ما یک محرک درونی برای حفظ تمام رفتارها و رفتار خود در هماهنگی و اجتناب از ناهماهنگی ( یا ناهماهنگی ) داریم . این به عنوان اصل سازگاری شناختی شناخته می‌شود .
زمانی که یک ناهماهنگی میان نگرش‌ها یا رفتارها ( ناهماهنگی ) وجود دارد ، چیزی باید برای حذف ناهماهنگی تغییر کند .
Dissonance را می‌توان به یکی از سه روش کاهش داد :
یک یا چند نگرش ، رفتار ، اعتقادات و غیره را تغییر دهید تا رابطه بین دو عنصر یک واحد هماهنگ باشد .
وقتی یکی از عناصر dissonant رفتاری است ، فرد می‌تواند رفتار را تغییر داده یا از بین ببرد .
با این حال ، این شیوه کاهش ناهماهنگی اغلب مشکلاتی را برای افراد ارایه می‌دهد چون اغلب برای افراد دشوار است که واکنش‌های رفتاری را به خوبی تغییر دهند ( به عنوان مثال ، ترک سیگار ) .
تشکیل اطلاعات جدید که بر باورهای dissonant برتری دارد .
به عنوان مثال ، فکر کردن به سیگار باعث ایجاد ناهماهنگی خواهد شد اگر فردی سیگار بکشد .
با این حال ، اطلاعات جدیدی از قبیل " تحقیقات قطعا ً ثابت نکرده است که سیگار کشیدن موجب سرطان ریه می‌شود" ممکن است ناهماهنگی را کاهش دهد .
اهمیت the را کاهش دهید ( به عنوان مثال ، باورها ، نگرش‌های ) .
یک نفر می‌تواند themself را متقاعد کند که " زندگی کردن برای امروز " بهتر از " ذخیره برای فردا " است .

منبع سایت روانشناسی ساده



:: بازدید از این مطلب : 51
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : یک شنبه 16 دی 1397 | نظرات ()
نوشته شده توسط : فهیمه

به عبارت دیگر ، می‌توانست به خود بگوید که زندگی کوتاه سرشار از سیگار کشیدن و لذت جنسی بهتر از زندگی طولانی عاری از چنین شادی‌ها است . به این ترتیب ، او اهمیت شناخت dissonant را کاهش می‌دهد ( سیگار کشیدن برای سلامت one's بد است ) .
توجه داشته باشید که این تیوری ناهماهنگی بیان نمی‌کند که این حالت‌های کاهش ناهماهنگی در واقع کارساز خواهند بود، تنها افرادی که در حالت ناهماهنگی شناختی قرار دارند ، گام‌هایی را برای کاهش میزان ناهماهنگی خود برداشته اند .
تیوری ناهماهنگی شناختی در تعدادی از موقعیت‌ها به طور گسترده‌ای مورد بررسی قرار گرفته‌است تا ایده اصلی را با جزییات بیشتر توسعه دهد، و عوامل مختلفی که شناسایی شده‌اند که ممکن است در تغییر رفتار مهم باشند .
این تحقیق می‌تواند به سه بخش اصلی تقسیم شود :
رفتار مطاوعت اجباری ،
تصمیم‌گیری ،
و تلاش می‌کند.
ما به یافته‌های اصلی که از هر منطقه بدست امده ایم نگاهی می‌اندازیم .
رفتار اجباری در حال انجام
زمانی که فردی مجبور به انجام کاری است که آن‌ها ( به طور خصوصی ) واقعا ً می‌خواهند انجام دهند ، ناهماهنگی بین شناخت آن‌ها ایجاد می‌شود ( من می‌خواهم این کار را انجام دهم ) و رفتار آن‌ها ( من این کار را کردم ) .
پیروی اجباری زمانی اتفاق می‌افتد که فرد عملیاتی را انجام می‌دهد که با عقاید او متناقض است . رفتار ممکن است تغییر کند ، زیرا قبلا ً در گذشته بود ، بنابراین این ناهماهنگی باید با ارزیابی مجدد نگرش آن‌ها نسبت به آنچه انجام داده بود ، کاهش یابد . این پیش‌بینی به صورت تجربی مورد آزمایش قرار گرفته‌است :
اختلالات شناختی turning
در یک آزمایش جذاب ، Festinger و Carlsmith ( ۱۹۵۹ ) از شرکت کنندگان خواستند تا یک سری کاره‌ای خسته‌کننده ( مانند میخ کردن میخ‌ها در یک تخته میخ به مدت یک ساعت ) انجام دهند . همانطور که می‌توانید تصور کنید ، نگرش participant's نسبت به این کار بسیار منفی بود .
هدف
Festinger و Carlsmith ( ۱۹۵۹ ) بررسی کردند که آیا ایجاد یک کار خسته‌کننده باعث ناهماهنگی شناختی از طریق رفتار سازگاری اجباری می‌شود .
روش
آن‌ها در آزمایش ازمایشگاهی از ۷۱ دانشجوی پسر به عنوان شرکت‌کننده برای انجام یک سری کاره‌ای خسته‌کننده ( مانند میخ کردن گیره در یک تخته میخ به مدت یک ساعت ) استفاده کردند .
سپس آن‌ها یک یا ۲۰ دلار به یکی از شرکت کنندگان منتظر ( یک confederate ) پرداخت کردند که کارها واقعا ً جالب بودند . تقریبا ً همه شرکت کنندگان توافق کردند تا وارد اتاق انتظار شوند و the را متقاعد کنند که این تجربه خسته‌کننده می‌تواند سرگرم‌کننده باشد .
نتایج
هنگامی که از شرکت کنندگان خواسته شد تا این آزمایش را ارزیابی کنند ، شرکت کنندگان که تنها ۱ دلار پرداخت کردند کار خسته‌کننده را به عنوان سرگرمی و لذت بخش تر از شرکت کنندگانی که ۲۰ دلار برای دروغ پرداخت می‌کردند ، ارزیابی کردند .
نتیجه‌گیری
دست‌مزد تنها ۱ دلار انگیزه کافی برای دروغ گفتن نیست و بنابراین آن‌هایی که ۱ دلار دچار ناهماهنگی شده‌اند . آن‌ها تنها می‌توانستند بر این ناهماهنگی غلبه کنند تا باور کنند که کارها واقعا ً جالب و لذت بخش هستند . با پرداخت ۲۰ دلار ، دلیلی برای چرخاندن گیره وجود دارد و بنابراین هیچ ناهماهنگی وجود ندارد .
تصمیم‌گیری
زندگی پر از تصمیمات و تصمیمات ( به عنوان یک قاعده کلی ) ناهماهنگی ایجاد می‌کند .
به عنوان مثال ، فرض کنید که شما باید تصمیم بگیرید که شغلی را در یک منطقه کاملا ً زیبا از کشور قبول کنید ، یا شغل را تغییر دهید تا بتوانید به دوستان و خانواده خود نزدیک شوید . در هر صورت ، شما ناهماهنگی را تجربه می‌کنید . اگر شغلی را که دوست داشتید را از دست بدهید ؛ اگر کارتان را خراب کردید ، برای جویبارهای زیبا ، کوه‌ها و دره‌ها استفاده می‌کردید .
هر دو جایگزین نکات مثبت و نکات بدی دارند . این مساله این است که تصمیم‌گیری باعث قطع این احتمال می‌شود که شما می‌توانید از مزایای جایگزین unchosen بهره‌مند شوید ، با این حال به شما اطمینان می‌دهد که شما باید معایب جایگزین انتخابی را قبول کنید .
افراد چندین راه برای کاهش ناهماهنگی دارند که با تصمیم‌گیری ایجاد می‌شود ( Festinger ، ۱۹۶۴ ) . کاری که آن‌ها می‌توانند انجام دهند این است که رفتار را تغییر دهند . همانطور که قبلا ً اشاره شد ، این اغلب بسیار دشوار است ، بنابراین مردم اغلب از مانورهای ذهنی متنوعی استفاده می‌کنند .

منبع سایت روانشناسی ساده



:: بازدید از این مطلب : 100
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : یک شنبه 16 دی 1397 | نظرات ()